جمعه رفتیم باغ تقریبا خوش گذشت خیلیا بودن با 2تا خواهرام
خیلی شوخی کردم کلی خندیدیم انقدکه...
بعدبحث ازدواج شد آخه یکی از دوستام تازه نامزد کرده
بعد بحث شد خواهر بزرگم گفت یکی سربسته بهم گفت
اگه پسری مثل برادرت بیاد خواستگاری دخترم بهش میدم
خواهرم میگفت دختره خیلی خواستگار داره یدونه دختره مامانش به غریبه نمیده
خلاصه برا من نقشه داشت... منم جف پا اومدم تو حالش
گفتم نیستم ....من یه گل دارم یه گل که ازش خبرندارم نمیدونم
هنوزم ازم ناراحته گلی که....زهرا؟؟
نظرات شما عزیزان:
|